سریال بادیگارد؛ یک اثر سیاسی موفق
روزنامه سازندگی: مینی سریال ۶ قسمتی «بادیگارد»، محصول شبکهی بی. بی. سی که توسط نتفلیکس در آمریکا پخش شد، تریلر سیاسی ساختهی جد مرکوریو، خالق دیگر سریال موفق بریتانیایی پربیننده ی Line of Duty در آمریکا، یکی از مهمترین محصولات تلویزیونی سال ۲۰۱۸ است.
با شکستن رکورد اپیزود آخر فصل دوم سریال «داون تاون ابی» و اپیزود ویژه ی کریسمس «دکتر هو» در سال ۲۰۰۸ در جذب بیشترین مخاطب سریال درام تلویزیونی در بریتانیا، اپیزود آخر سریال بادیگارد، بیش از ۱۱ میلیون بیننده را پای تلویزیونها نشاند. گرچه نتفلیکس به روال همیشه اعداد و ارقامی از تعداد بینندگان سریالها و فیلم هایش منتشر نمی کند، اما به نظر می رسد آخرین ساخته ی مرکوریو در آمریکا و دیگر کشورها هم به موفقیت مشابهی دست پیدا کرده است.
بادیگارد که در بریتانیا به صورت هفتگی از شبکهی بی. بی. سی پخش می شد، طی شش هفته در ماه آگوست سال ۲۰۱۸ رسانه های بریتانیا را به شدت تحت تاثیر قرار داد، گمانه زنی ها، پیشبینی ها و نقدها یکی پس از دیگری همه ی جوانب هیجان انگیز سریال را به تفصیل بررسی می کردند.
اگر با شیوهی کار مرکوریو آشنا باشید، می توانید حدس بزنید که چطور در این سریال هم موفق شده کاری کند که بیننده پس از گذشت ده دقیقه از اپیزود اول، مشتاق تماشای یک نفس سریال تا انتها شود. هزارتویی از معماهای درهمپیچیده که به محض نزدیک شدن به یافتن پاسخ هر کدام، دوباره به مسیر پرتعلیق و هیجان جدیدی کشیده می شویم که راه فراری از آن نیست. مرکوریو در تلفیق قصهی پلیسی و تریلر سیاسی مهارت ویژهای دارد. حذف شخصیتهای اصلی، مشکلات حاد روانی و روابط پیچیده بین کاراکترهای قصهها از تمهای آشنای دنیای مرکوریو هستند. او عادت دارد راه هر توطئهی احتمالی در داستان را تا جایی که امکان دارد باز بگذارد و مخاطب را سردرگم و در نهایت غافلگیر کند.
قهرمانها و شخصیتهای شرور هم به طبع همین شیوهی روایت حتی تا دقایق پایانی قابل تمیز نیستند. بادیگارد تمامی این ویژگیها را دارد و تماشای پایان مناقشه برانگیز آن جای هیچ تعجب و شگفتی باقی نمی گذارد که چطور توانسته به پربینندهترین سریال درام تلویزیون بریتانیا در سالهای اخیر تبدیل شود.
دیوید باد، با بازی درخشان ریچارد مدن که پیش از این او را در نقش راب استارک در «بازی تاج و تخت» دیده ایم، کهنه سرباز جنگ افغانستان که از اختلال پس از تروما رنج می برد و زندگی خانوادگی بههمریخته ای دارد، در اپیزود اول در سکانسی طولانی، پرتنش و به شدت تاثیرگذار در قطاری که یک بمب گذار انتحاری قصد انفجار آن را دارد، معرفی می شود. توانایی باد در مدیریت بحران و شفقت و مهربانی اش از اولین ویژگی های شخصیت اوست که در همان شروع کوبنده اثبات می شود و در کنار آن تسلط و مهارت، به جنبه ی نامتعادل و وضعیت روانی نامساعد او هم پی می بریم.
پس از آنکه باد به عنوان رئیس تیم حفاظت از وزیر کشور (Home Secretary) بریتانیا منصوب می شود، همین ضعفهای شخصیتی است که او را به موجودی آسیب پذیر تبدیل می کند و در پیش بردن پلات داستان بسیار اهمیت می یابد. وزیر کشور، جولیا مونتگ با بازی کیلی هیوز که مدیریت کمیتهی مبارزه با تروریسم و تامین امنیت کشور ازجمله وظایف اوست، نظرات و ایدههای مناقشه برانگیزی در زمینه ی جنگ، تروریسم و سیاستهای امنیتی دارد که موجب شده مخالفان زیادی در داخل دولت و بین مردم داشته باشد.
باد هم به عنوان محافظ مونتگ که سابقه ی حضور در جنگ دارد، از نقطه نظر سیاسی خود را در مقابل مونتگ می بیند. در وهله ی اول به نظر می رسد قصهی بادیگارد دربارهی این است که آیا باد می تواند مخالفت شخصی خود را با وزیر کنار بگذارد و فارغ از آن به وظیفه اش به بهترین شکل ممکن عمل کند یا نه. اما این فقط بخش کوچکی از مجموعه گره های پیچیدهی داستان و لایه های متعدد روایت مرکوریو است.
با درنظر گرفتن این ویژگیها برای تجربهی پر از تعلیق و هیجان تماشای «بادیگارد» بهتر است بیش از این چیزی دربارهی روند داستان ندانید و خود را به مسیر پر افت و خیز آن بسپارید. پایانبندی سریال غافلگیرکننده است و راه را برای بازگشت ریچارد مدن در نقش دیوید باد برای یک فصل دیگر باز گذاشته است و مرکوریو هم در مصاحبه هایش به این نکته اشاره کرده است که در صورت موفقیت سریال تمایل به ساخت فصل دوم را هم دارد و در انتظار شنیدن خبری از سوی بی. بی. سی در این باره خواهد ماند.
«بادیگارد» ساختهی جد مرکوریو که به نوشتن پلات های دقیق و پر تنش شهرت دارد، در همان ابتدای کار قلابش را به درستی گیر می اندازد و مسیرش را آغاز می کند و بیش از شش ساعت اکشن میخکوب کننده و گره های داستانی پیچیدهی آن پس از آنکه به سرانجام می رسند، ثابت می کند که ارزش تماشا کردن داشته است.
مشکل سریال، اما آنجاست که وقتی شما را میخکوب می کند، دیگر دست برنمی دارد و گسترده کردن احتمالات و غافلگیری های پلات مرکوریو تا جایی پیش می رود که به تهدیدی برای باورپذیر بودن روایت خصوصا در اپیزود ۷۵ دقیقه ای پایانی سریال تبدیل می شود.
در اپیزود اول بادیگارد، شخصیت اصلی سریال، دیوید باد با بازی ریچارد مدن همراه با دو فرزندش در قطاری است که حمله ای تروریستی در آن اتفاق می افتد. گذشته از مرکوریو به خاطر خلق پلات قدرتمند و محکمی که در ادامه می بینیم، سریال بادیگارد موفقیت خود را مدیون دو کارگردان، توماس وینسنت (اپیزود ۱ تا ۳) و جان استریکلند (اپیزود ۴ تا ۶) است که حتی برای یک لحظه هم مخاطب را به حال خود رها نمی کنند و موفق شده اند نمونههایی از پرتنشترین دقایق ممکن در یک سریال تلویزیونی را خلق کنند.
صحنهی قطار، جایی که باد تلاش می کند بمب گذار انتحاری را از کارش منصرف کند، دو نکته ی مهم را دربر دارد: اول اشاره به اختلال پس از ترومای ناشی از خدمت در ارتش که باد به آن دچار شده و دوم تاکید بر این نکته که سطح تهدیدات تروریستی در لندن در مقایسه با آمریکا به مراتب بالاتر است (یکی از تم های اصلی سریال که مرکوریو، وینسنت و استریکلند با صحنههای اکشن سریال در خیابان ها، مترو و… شهر لندن ترسیم می کنند و حس ناامنی و آسیبپذیری را به مخاطب منتقل میکند). علاوه بر اینها، در همین سکانس توطئهی سیاسی که در قلب داستان بادیگارد نهفته است هم آغاز می شود.
مرکوریو به عنوان نویسنده و خالق یکی از موفقترین سریال های بریتانیا درباره ی فساد در یک گروه ویژه ی پلیس (Line of Duty که چهار فصل آن از شبکه ی هولو در آمریکا پخش شده و همچنان ادامه دارد)، در ایجاد شک و تردید دربارهی شخصیتهای مختلف و درعین حال چرخشهای غافل گیرکننده در داستان مهارت پیدا کرده و حالا همه ی این توانایی ها را در بادیگارد به اوج رسانده است.
یکی از علتهای موفقیت سریال این نکته است که توانسته گره گشایی های اصلی و تعیین کننده را طوری در قصه مخفی کند که در ابتدای کار لو نروند، گرچه بعضی از آنها را به سادگی می توان پیشبینی کرد. اما چیزی که تعادل را برقرار می کند، آمادگی مرکوریو برای حذف شخصیتهای اصلی و تمایل به گره گشایی دیرهنگام است که تمامی حدس و گمانهای شما را بی اعتبار می کند. با اینکه این ویژگی ها تا حد زیادی سرگرم کننده اند، اما در بعضی موارد چنان سردرگمی ایجاد می کنند که شاید احساس کنید منطق و محرک داستان به خطر افتاده است (برای نمونه، یک صحنه ی بسیار طولانی در اپیزود پایانی سریال که مشخصا برای بالاتر بردن میزان تنش و استرس ساخته شده بیش از آنکه تاثیرگذار باشد، آزاردهنده است).
اما در مقابل میزان هیجانی که سریال ایجاد می کند و توانایی اش در جلب توجه مخاطب و حفظ آن، اینها نقصهایی جزئی هستند، حتی وقتی که سریال بیش از اندازه به مجموعه ی آمریکایی «۲۴» با تمام آن جنبه های مضحکش شباهت پیدا می کند.
اینکه مرکوریو از اختلال ناشی از ترومای شدید صرفا به عنوان یک نقطهی شروع در خدمت پلات داستان استفاده نکرده و چندین و چند بار به آن رجوع می کند تا پی به عمق فاجعه ی آسیب زنندهی آن ببریم، بسیار تحسین برانگیز است. مدن در اینجا بار سنگینی به دوش داشته و با اعتمادبه نفس وظیفه اش را به انجام رسانده است.
در ابتدا در لباس محافظی که وظیفه اش حفظ جان وزیر کشور است، باید منش و حرکات یک پلیس/محافظ را به نمایش بگذارد که مستلزم زبان بدن قدرتمند و پررنگ است که بعدتر به خاطر اختلال روانی اش فرو می پاشد و پلات وسیع داستان در هر چرخش و تغییر شخصیت او را پیچیده تر می کند.
هیوز به زیبایی موفق شده شخصیت اش را از تکبعدی شدن نجات دهد. در عین دور کردن ما از کاراکتر به واسطه ی محافظه کاری در جنبه ی حرف های، گرما و صمیمیت شخصیت را در زندگی خصوصی اش حفظ کرده است (و روحیهی ماکیاولیستی او هم بسیار جذاب است چراکه معمولا این ویژگی را در شخصیتهای مرد در جایگاه قدرت دیده ایم). یکی دیگر از نقاط قوت بادیگارد را باید گروه بزرگ بازیگران خوب و یکدست آن دانست.